چتر نجات (به قول خودت اجات )
این داستانی که الان می نویسم مربوط به جمعه شب اول آذر ماه سال 92 است. یه مدتیه هر روز می ری توی اتاقت و تختت رو بهم می ریزی و با هزار زحمت تشک تختت رو می کشی و میاری توی حال تا روش بپری و برای خودت جامپینگ درست کنی . ما هروزبه خاطر این کار تو کلی مشکل داریم همه خونه رو بهم می ریزی تا بپر بپر کنی . تازه بغیر از این تمام تشک مبل هارو هم می ریزی وسط حال و روشون می پری خلاصه قربونت برم ریخت و پاشت خیلی زیاده همیشه خونم به خاطر بازیهای تو خیلی شلوغه . یه چند روزی بود که تو چهار پایه رو می آوردی واز روی اون می رفتی روی بوفه و از اون بالا می پریدی روی تشکت کلی ذوق می کردی . روز پنج شنبه صبح رفته بودی ...
نویسنده :
مامان ملی
14:57